سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مهندسی توسعه نظام اجتماعی
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» بررسی فرهنگ حاکم بر برنامه های اقتصادی (4)

1/1/3. توسعه اخلاق و روابط اجتماعی برخاسته از توسعه مادی علّت حذف قدرت انتخاب به نفع نظام  سرمایه‏داری
بنابراین ساختارهای موضوع توسعه عبارت است از:
1. پیدایش عشق و علاقه و حرص و التذاذ در یک سطح بالاتر.
2. وسیله‌ای که توسعه این عشق را می‌تواند محقق کرده و تکنولوژی متناسب با آن باشد.
3. فعالیت‌های عینی انسان که در یک سیکل خاصّ، به تخصیص یک ماده‌ی مصرفی به انسان؛ و در مقابل تخصیص انسان به یک ماده مصرفی منتهی می‌شود.
در نظام تکامل مادی، انسان نیز همانند کالا ملاحظه می‌شود و قیمت آن را نیز با شاخص توسعه قدرت اقتصادی (پول) می‌سنجند و می‌گویند انسان دارای کارآئی و نسبت تأثیر است و سهم تأثیر آن هم با نرخ ربا اندازه‌گیری می‌شود.
می‌گویند: میزان تخصیصی که به یک فرد می‌دهید، باید متناسب با راندمان، بازدهی و کارآئی او باشد، یعنی می‌گویند یک کارگر عادی در این دستگاه عشق‌بازی و پرستش دنیا، در مرتبه‌ی بالای عشق بازی قرار ندارد و اگر تخصص داشت، به این مرتبه‌ی بالا رسیده و قدرت خرید و الگوی مصرفش نیز توسعه می‌یافت.
 بنابراین عرضه و تقاضا، قوانین خودش را در «تعریف ارزش‌ها و مالکیت‌ها» بوجود می‌آورد.
اگر این مطلب را نفی کرده و بگویید انسان در تعاریف اصل است، بنابراین باید مدیریت مال را به نسبت افراد بدانید، نه به نسبت سرمایه. در نتیجه نباید کارآئی انسان را به قدرت مالی تعریف کنید. یعنی هر چند که بین متخصص و کارگر ساده فرق می‌گذارید، ولی در مدیریت آن‌ها را مساوی دانسته و رأی به دست افراد خواهد بود. به عبارت دیگر اصل را قدرت توسعه ارتباط کمی شده (سرمایه) قرار نمی‌دهید، بلکه اصل را انسان قرار می‌دهید. نمی‌گوئید پول و سهام اصل است، بلکه می‌گوئید نفر و انسان اصل است. انسان را به منزله‌ی یک کالا در کنار کالاهای دیگر تعریف نمی‌کنید و می‌گویید انسان خریدنی نیست. تمایلات و وسیله‌ی ارضای تمایلات انسان را اصل نمی‌گیرید، بلکه می‌گویید قوانین عرضه و تقاضا نباید بر انسان حکومت کند.
نتیجه‌ی چنین صحبتی بر مبنای سرمایه‌داری، مقهور شدن خود انسان است. زیرا زمانی که این انسان نتوانست تحرک لازم را در برابر تحریک لازم و متکامل ابراز کند، انسانی که تحرک توسعه یافته را در برابر تحریک توسعه یافته دارد، صاحب تکنولوژی برتر می‌شود و بر این انسان حکومت می‌کند.
بنابراین اگر بگوئیم خوض در دنیا خوب نیست، می‌گویند، اگر توسعه تحریک جدید را به نسبت کم کنیم، در این صورت تحرک انسان نیز به نسبت کم می‌شود. یعنی وقتی تنوع ارضاء را کم کنید، احساس نیاز هم کم می‌شود. در نتیجه تکنولوژی ضعیف شده و ماشین‌های تولید و دفاع نمی‌توانند آن سقف از تولید را زیاد کنند که ثروت افزایش یابد.
پس ماده پرستی بر مبنای عرضه و تقاضا «نظام عینی اجرائی» خودش را پیدا کرده و از این طریق، فرهنگ و اخلاق را ایجاد می‌کند (که ساختار فرهنگی و سیاسی متناسب با آن را در بخش‌های بعدی بررسی خواهیم کرد). در بخش‌های آینده مشخص می‏شود که توسعه اخلاق، تابعی از بازار عرضه و تقاضا است. تعریف عفت یا بی‌عفتی، صداقت یا عدم صداقت، قناعت یا اسراف، اخلاق حمیده و اخلاق رذیله، همه از عرضه و تقاضا و نسبیت بین چهار بازار معلوم می‌شود. لذا قبل از این‌که اقتصاد کلان را ملاحظه کنیم باید ساختارهایی که موضوع توسعه هستند را نگاه کنیم و ببینیم اخلاق مصرفی در تکامل و توسعه اقتصادی، چه تمایلاتی را در جامعه رواج می‌دهد؟
هم‌چنین در آینده خواهیم گفت از آنجا که موتور نظام حساسیت‌ها، توسعه تحرّک است و توسعه تحریک پاسخ آن می‌باشد، بنابراین این تحرّک و تحریک، توسعه تکنولوژی و توسعه روابط انسانی را نتیجه می‌دهد. تکنولوژی «سخت‌افزاری» است که حتماً (نرم‌افزار) متناسب خودش را می‌خواهد. مثلاً نمی‌توان به بانک‌ها گفت که به شرکت‌ها تخصیص ندهند، زیرا در این صورت تکنولوژی نمی‌تواند راه بیفتد. یعنی باید اعتبارات را جلب و جذب نموده و سپس این اعتبارات را به صنایع بزرگ و تولید کنندگان تکنیک و شرکت‌هائی که مدیریت تولید و توزیع را به‌ دست دارند، تخصیص دهند. در نتیجه این تعریف از مالکیت است که می‌تواند با توسعه تکنولوژی سازگار باشد.
حاصل این ساز و کار این می‌شود که قدرت شرکت جنرال موتورز از قدرت خیلی از دولت‌ها بیشتر است.
قدرت سیاسی، فرهنگی، نظامی آن‌ها بالا بوده و قابل قیاس به دولت‌های ضعیف نیستند. این شرکتی است که بر مبنای سرمایه‌ تأسیس شده و لذات مادی نیز معبود و مقصود آن است. این شرکت چندین دانشگاه و مراکز تحقیقاتی وابسته به خود دارد؛ که برای او فکر و تحقیق می‌کنند و حلّ معضلات و برنامه‌ریزی آن شرکت برای آن‌ها اصل است.
طبیعتاً باید نرم‌افزار متناسب با سخت‌افزار یعنی تکنولوژی آن هم متمرکز بوده و بر پایه‌ی «نظام توسعه سرمایه» درست شود. به طور مثال نظام توسعه تکنولوژی به صرفه‌جویی در مقیاس تولید تعریف می‌شود (مانند اتوماسیون). اصل این نیست که انسان بیشتری در این کارخانه باشد، بلکه اصل سود‌آوری بیشتر برای کارخانه است. چنین سیستمی، انسانی را می‌خواهد که مانند کالا قابل خرید و فروش بوده و قابل سفارش نیز باشد. این نظام، هم تکنولوژی متناسب با توسعه لذات و التذاذ را می‌خواهد و هم نرم‌افزار یا قواعدی را که متناسب با آن باشد می‌طلبد.
حالا بنابراین تعریف که «بازار» آفریده می‏شود، در توسعه و تکامل اقتصادی، معنای عرضه و تقاضا‌ شکل عظیمی به خود می‏گیرد و می‏گوید: نسبت بین عرضه نیروی کار و تقاضای نیروی کار چگونه است؟
نسبت بین این دو نسبتی است که «توسعه نرخ ربا» را تضمین و از آن تبعیّت از آن می‏کند. در یک نظام اگر تناسب بین ربا را با رشد آن در زمان و رشد «کالا» و رشد «سرمایه» و رشد «نیروی کار» بسنجیم باید دید آیا اینها با هم هماهنگ هستند یا نه؟
اگر ما این امور را ملاحظه نمائیم متوجه می‏شویم که عرضه و تقاضایی را که به صورت ساده‏لوحانه ملاحظه کنیم با عرضه و تقاضایی که زیربنای ملاحظه بازارهای کلان می‏باشد و از آنجا یک پله بالاتر عرضه و تقاضایی که زیربنای ملاحظه توسعه اخلاق و روابط اجتماعی یعنی ساختار نظام حساسیتها یا نظام اخلاق و قوانینی که «تعریف، تنظیم و تخصیص» را در یک نظام بعهده می‏گیرد تا چه اندازه تفاوت دارد!
این عرضه و تقاضا زیربنای توزیع و تخصیص انسان به کالا و کالا به انسان است؛ یعنی این عرضه و تقاضا، تا این حدّ حاکم شده که تقاضای توسعه‏یافته چه باشد و از که باشد؛ یعنی او انسان را تعریف می‏کند؛ نه این‏که انسان، تقاضا را تعیین نماید و تصمیم بگیرد؛ یعنی قدرت انتخاب انسان، توسعه پیدا نمی‏کند، بلکه در این‏جا قدرت انتخاب انسان در نظامی قرار می‏گیرد که مرتباً محدودتر می‏شود. یعنی این‏که فلان فرد چه چیزی بخرد،‌ در یک دید ساده است که می‏گویید این فرد قدرت خود را می‏تواند به چه چیزی تخصیص بدهد، ولی در یک دید جامع می‏گویید این، در حدّ الگوی مصرفی یک کارگر ساده می‏تواند کالا بخرد و میدان تحرکش بسیار محدود می‏باشد و قدرت انتخاب او در یک میدان بسیار محدود می‏تواند قرار بگیرد. اگر تقاضای مؤثر به تقاضای متکامل و عرضه متکامل گفته شد، آن وقت معلوم می‏شود که قدرت انتخاب شدیدا به نفع نظام حاکم حذف می‏شود. ولکن زمانی «قدرت انتخاب»، «توسعه» پیدا می‏کند که انسان زیر بار «اسارت ماده» نباشد.
2/3. بررسی موضوع دوم توسعه؛ ساختار فرهنگی(تولید، توزیع، مصرف{اطلاعات})
1/2/3. تعیین استراتژی برای تحقیقات در تامین نیازمندیهای توسعه فرهنگ جامعه متناسب با توسعه ثروت (تولید اطلاعات)
در این بخش می‌خواهیم ساختار فرهنگی توسعه را مورد دقت قرار دهیم و این که در ساختار فرهنگی چگونه اعتبارات فرهنگی تولید شده و سپس چگونه توزیع و بعد از آن چگونه مصرف می‌شوند. بعد از این مشخص می‌شود که ساختار فرهنگی،‌ ابزار توسعه چه قدرتی است؟
اگر توسعه،‌ توسعه لذت مادی باشد و نظام عرضه و تقاضا حاکم باشد، در این صورت جریان توسعه نیازها چگونه خواهد بود؟
با دقت در امورات روشن خواهد شد که شرایط ایجاد طرح سؤال برای جامعه، کاملاً از شرایط توسعه قدرت و توزیع آن بریده نیست. همان‌طور که از اقتصاد و حاکمیت آن جدا نیست.
اگر ما روند توسعه (تکامل) را روند تنوع و لذت‌جویی طبقاتی دانسته و آن را بر توسعه اجتماعی حاکم کردیم، پس رشد علوم پایه جدای از این رشد نخواهد بود. در نتیجه سؤالاتی که برای محاسبه مطرح شده و منجر به تولید ماشین محاسبه جدید (کشف معادلات جدید ریاضی) می‌شود نیز در خدمت همین روند تنوع و لذت‌جویی طبقاتی خواهد بود.
ساده لوحی است که بگوییم بشر کنجکاو بوده و علم را به این دلیل کسب می‌کند،‌ زیرا امروزه کسی به تنهایی تحقیق نمی‏کند، بلکه مجموعه‌هایی از انسان‌ها به دنبال تحقیقی می‏روند و این کار هزینه تحقیقاتی در بر دارد و صرف این هزینه‌ها،‌ باید برای یک فرآیند و راندمانی باشد که از قبل تعریف شده است.
در سفارش یک طرح تحقیقاتی که بر روی آن هم معامله می‏شود –چه از طرف شرکت‌ها باشد و چه از طرف دولت که به عنوان نیروی بخش خدماتی در نظام سرمایه‏داری محسوب می‏شود- باید سراغ سؤالاتی بروند که برای نظام سرمایه‏داری وجود دارد. بنابراین بر روی برنامه‌های تحقیقاتی هم معامله پولی انجام می‏گیرد. یعنی هم سودآور است و هم در خدمت توسعه سود است،‌ زیرا هم سفارش دهنده و هم سفارش گیرنده، بر مبنای توسعه سود سفارش داده و سفارش می‌گیرند. لذا علم و فرهنگ به عنوان مهره‌ای در نظام توسعه سرمایه محسوب می‏شوند.
به عبارت دیگر باید جایی برای «تعیین استراتژی تحقیقات» باشد که نیازمندی‌های توسعه (تکامل) جامعه را متناسب با توسعه و توسعه (تکامل) قدرت و ثروت تعیین کرده و معیّن کند که چه سؤالاتی باید مورد توجه باشد.
مثلاً اگر بر سر اقتصاد درگیری دارند،‌ مسئله قدرت نظامی برای آن‏ها اصل می‏شود،‌ در نتیجه دستگاه سیاسی، سفارشاتی را برای توسعه امنیت اجتماعی ذکر می‏کند و اگر چنین نباشد، ارتباطات برای آن‏ها مهم خواهد بود؛ در نتیجه سفارشات،‌ برای توسعه ارتباطات خواهد بود، یعنی رقابت جایگزین درگیری می‏شود. در هر دو صورت،‌ این قدرت اقتصادی است که باید توسعه پیدا کند و این هم به معنای توسعه حکومت طبقاتی است. {حکومت طبقاتی نیز بهره‌مندی عده‌ای و محرومیت عده‌ دیگر را در پی خواهد داشت.}
طبعاً این محرومیت زمانی توسعه می‏یابد که در جامعه اقامه حرص، اصل باشد. یعنی مرتباً فقر تعریف جدید پیدا کرده و در تعریف جدیدش،‌ بوسیله تحریک‌های جدیدی که حاصل می‏کند، هر طبقه را نسبت به طبقه بالاتر حریص‌تر کرده و نسبت فاصله او را هم با آرزوهایش بیشتر می‏کند و او را به دویدن بیشتر تحریک می‏کند. یعنی توسعه انگیزش عمومی را بدست می‏گیرد. برای این منظور حتماً ارتباط و توسعه ارتباط نیاز است. زیرا اگر تحریص اصل باشد، باید خیلی سریع بتوان مدل تحریص را تغییر داده و انواع آن را ارائه کرد. به عبارت دیگر ممکن نیست بتوان قوه واهمه را با سرعت هدایت کرد،‌ مگر این‏که با دستگاه اتوماسیون بتوان مرتباً حالات را تغییر داده و متنوّع کرد.
پس ارتباط به حساسیت‌های مختلف افراد،‌ می‌بایست در سطح ترمینال‌های اقتصادی،‌ فرهنگی و سیاسی توسعه یابد. یعنی «سرعت» ارتباط و توسعه یافتن مقیاس ارتباط (بدلیل ضرورت توسعه اقتصادی که بر اساس تحریص است) ضرورت دارد.
حال قدم را فراتر گذاشته و در تولیداتی که از سفارشات به علوم پایه حاصل می‏شود،‌ دقت می‏کنیم.
اگر در سفارشات به علوم پایه،‌ طبقاتی که محرومیت اقتصادی دارند،‌ نقشی نداشته باشند (یعنی در تولید فرهنگ و سفارشات تولید سهمی نداشته باشند) آن وقت سفارشات از کسانی پذیرفتنی است که ارضاء بیشتری می‏شوند،‌ نه کسانی که در محرومیت هستند.
اگر دستگاه‌ها اتوماسیون بشوند،‌ توزیع ثروت نیز به نفع توسعه سرمایه و بر علیه حضور طبقات محروم انجام می‏گیرد. یعنی وقتی دستگاه محاسبه اتوماتیک و هم چنین بخش‌هایی از کارخانه نیز اتوماسیون شود تا کارگر کمتری را به خدمت بگیرد که نهایتاً قیمت کالا ارزان شود،‌ چه اتفاقی می‏افتد؟
بر خلاف این تفکر که می‏گوید ارزان شدن کالا به نفع مردم بوده و به مردم توان خرید کالا را می‏دهد،‌ می‏گوییم این ارزان کردن به قیمت ارزان کردن نرخ بازار کار انجام می‏گیرد.
بنابراین با پایین آمدن نرخ بازار کار،‌ قدرت خرید کارگر پایین آمده و این اتوماسیون به نفع سرمایه تمام خواهد شد. زیرا با اتوماسیون،‌ سود سرمایه (بدلیل پایین آوردن نرخ کار) بیشتر می‏شود. بنابراین تولید «ارزش‌افزایی» سرمایه بالا رفته است.
از طرف دیگر نیز کسانی از گردونه مشارکت در تولید خارج شده و در بازار کار، قدرت کار آن‏ها ارزان خواهد شد و نسبتی که قدرت کارش پایین آمده،‌ بیش از نسبتی است که کالا ارزان شده است.
2/2/3. تحمیل فقر فرهنگی در توزیع اطلاعات به وسیله حاکمیت سیستم سرمایه
حال «نظام توزیع» آن‏چه که تولید شده چیست؟ هم چنین بهره‌وری از این قدرت ارتباطات به نفع کیست؟
پر واضح است که به نفع کسی است که درخواست آن را داده است. آن‏ها «مدیریتی» هستند که بر اساس «توسعه سرمایه» بوجود آمده‌اند و به همین دلیل،‌ بهره‏وری اولیه آن هم برای آن‏ها است. بهره‌ای که از این توسعه ارتباطات می‌برند آن است که دل،‌ فکر و قدرت عملکرد افراد را به سوی آن جهتی که می‏خواهند،‌ می‌برند. این یک نحوه بهره‏وری از قدرت توسعه ارتباط است.
حال ببینیم سفارشات افراد معمولی (عموم افرادی که در نظام حاکمیت عرضه و تقاضا مقهور بوده و تقاضای مؤثر اجتماعی آن‏ها بسیار ضعیف‌تر از آن مقداری است که تحریک می‏شوند) در عرضه و تقاضای اطلاعات چقدر مؤثر است. از آن‏جا که ابزارهای اجتماعی (نظام تعریف،‌ تنظیم و تخصیص) این افراد را به دلیل این که نتوانسته‌اند قدرت مالی بدست بیاورند عقب زده است، در تقاضای اطلاعات نیز نمی‌توانند تقاضای مؤثر داشته باشند. یعنی اگر قرار باشد که نظام تعریف، تنظیم و تخصیص بر پایه توسعه سود و حاکمیت سرمایه کار کند، طبیعتاً در گزینش افراد برای ورود به دانشگاه،‌ آن‏هایی که قدرت مالی ضعیف‌تری دارند،‌ در محرومیت خواهند ماند،‌ زیرا ظرفیت دانشگاه محدود می‏باشد. آن کسی هم که در گزینش پذیرفته می‏شود،‌ در جریان توسعه قدرت اقتصادی قرار می‏گیرد. پس این انتخاب،‌ انتخاب سیستم است نه انتخاب فرد! دموکراسی نیست،‌ بلکه حاکمیت سرمایه است. در نتیجه کسی که انتخاب نشد،‌ طبیعتاً عقب‏ماندگی (سیاسی،‌ فرهنگی و اقتصادی) به او تحمیل می‏شود. در نتیجه باید هویّت اجتماعی خود را از طریق دیگری بدست آورد.
لذا نظام آموزشی (که نظام توزیع اطلاعات است) به صورت خصوصی و عمومی درآمده و نظام خصوصی نیز (از مهد کودک گرفته تا مدارج بالا) بهترین اساتید را به خود جذب می‏کند. در نتیجه سرمایه‏دار،‌ فرزند خود را به آن مرکز  می‌فرستد. مثلاً می‏گویند فلان مهد کودک یک هیئت روان‌شناس دارد که استعداد بچه‌ها را ارزیابی کرده و تحلیل می‏کند و برای تک تک بچه‌ها پرونده درست می‏کند و برای هر کدام مدل پرورش جداگانه ارائه می‏دهد و بازی‌هایی که به آن‏ها می‏دهند نیز بازی‌هایی است که هوشمندی آن‏ها را تدریجا افزایش می‏دهد.
یعنی با بازی،‌ قدرت یادگیری،‌ هوش و حافظه آن‏ها را تقویت می‏کنند. اما نکته مهم این است که این هیئت روان‌شناس برای کارشان،‌ «پول» طلب می‏کنند و تنها سرمایه‏دار است که می‏تواند از عهده مخارج آن بر آید.
حال اگر به وضعیت مقابل آن دقت کنیم می‏بینیم که بچه‌ای که بخاطر فقر، بدون غذا به مدرسه می‏رود، در این صورت کل خیال این بچه مشغول گرسنگی است. معلم او نیز وامانده و قرض‌دار است و به همین دلیل حوصله درس‌دادن ندارد و مرتباً در این فکر است که بعد از این کلاس،‌ دنبال شغل دومش برود تا بتواند نان خود را در بیاورد. آیا این رقابت برابر است؟ از یک طرف افراد فقیر،‌ دچار چنین مشکلاتی هستند و از طرف دیگر به معلم مدرسه‌ای می‏گویند: ما هم شاگردان کمی به تو می‌سپاریم و هم حقوق زیادی به تو می‏دهیم و هر وسایل و امکانات آموزشی هم که لازم داشته باشید،‌ برایتان فراهم می‏کنیم. نتیجه روشن است: آیا کودکی که ذهن او را با بازی مورد ارزیابی قرار داده‌اند (اگراستعداد ریاضی دارد‌، ذهنیّت ریاضی‌اش را پرورش می‏دهند و اگر استعداد هنری دارد، ذهنیّت هنری او را پرورش می‏دهند و اگر...) و با چنین معلمانی روبرو است و انواع وسایل کمک آموزشی برای  پرورش او آماده است؛ زودتر می‏تواند در کنکور حاضر شده و قبول شود یا دیگران؟!! اگر نسبتی را که ثروتمندان می‏توانند مدیر و متخصص شوند را با نسبتی که طبقه ضعیف می‏توانند مقایسه کنید،‌ متوجه خواهید شد که «تحمیل جهل» قابلیت طرح دارد.
در نتیجه وقتی بنا شد {سایر مراکز آموزشی و} دانشگاه‌ها خصوصی باشند،‌ پژوهش دانشگاه‌ها نیز برنامه‏ریزی شده و خصوصی می‏شوند. آن وقت بحث «هزینه تحقیقات» مطرح می‏شود و هر طرح و پروژه تحقیقاتی،‌ قیمت پیدا می‏کند و همان اتفاقی که در مهد کودک و مدرسه می‏افتد، در این‏جا تکرار می‏شود. یعنی آموزش همانند کالا شده و علم و پرورش،‌ خرید و فروش می‏شود. پس نظام آموزشی در واقع همان نظام بازرگانی بر روی توزیع آموزش و پرورش می‏شود تا این‏که به نظام تحقیقات می‏رسد.
3/2/3. طبقاتی شدن بهره‌وری از اطلاعات (تحقیر و تحمیل جهل متناسب با مراحل توسعه)
حال یک قدم فراتر گذاشته و می‏گوییم: کسی که در سفارش سهمی نداشت،‌ سهم او در توزیع فرهنگ هم (یعنی در این‏که بخواهد آموزش ببیند و ادبیات آن را یاد بگیرد) کمتر می‏باشد. لذا در «مصرف» (بهره‏وری از این فرهنگ) هم قاعدتاً سهمش کمتر خواهد بود.
یک دسته از اطلاعات است که اگر افراد آن اطلاعات (نسبت به ارتباط با مواد یا انسان‌ها) را داشته باشند،‌ می‏توانند از امکانات اجتماعی بالاتری استفاده کنند. نتیجه این اطلاعات به صورت یک معادله‌هایی در یک کلاس‌هایی تدریس می‏شود که کسی که از دانشگاه محروم شده،‌ آن کلاس‌ها را نمی‏تواند ببیند. بله! به صورت پراکنده (از طریق کتاب‌های اطلاعات عمومی،‌ تلویزیون و سایر رسانه‌ها) یک سری مطالب را می شنود؛ اما چه چیزی را می‌شنود؟ این‏که: تو باید تحقیر شده و بپذیری که سطح اطلاعات تو محدود است و این حرف‌ها یک دنیایی دارد که تو از آن بی‌خبری. چون آن چیزهایی که بدست او می‏رسد،‌ دیگران در تولید آن سهیم بوده‌اند،‌ نه او. و این جز احساس حقارت،‌ احساس دیگری را در پی نخواهد داشت. کسی که شاهد توسعه قدرت و جلال است،‌ نه شریک در تولید، احساس حقارت کرده و تسلیم می‏شود.
هم چنین اگر مصرف معادلات را ملاحظه کنیم،‌ می‏بینیم که وقتی یک فرضیه کنار می‏رود،‌ معنایش این است که مصرف شده و قدرت آن در یک دستگاه جدید وارد می‏شود،‌ ولی سهم از مصرف این هم سهمی نیست که به عموم مردم برسد.
بنابراین «تحمیل جهل» متناسب با مراحل توسعه، ‌یعنی طبقاتی کردن بهره‏وری از اطلاعات تولید شده بوسیله جامعه، عین تولیدات اقتصادی در نظام سرمایه‏داری ضروری است.
«تحمیل فقر» در امور سیاسی (اسارت)، و امور فرهنگی (جهل) و امور اقتصادی (فقر)،‌ امر طبیعی دستگاه نظام سرمایه‏داری است؛ نظامی که عرضه و تقاضا بر تعاریف، تنظیمات و تخصیصات آن حکومت می‏کند.
4/2/3. ورزش ابزار تبرّز هویّت در مقابل تحقیر و تحمیل جهل در نظام سرمایه‏داری
حال اگر کسی بگوید که در پشت کنکور عده‌ای جوان عقب زده شدند و می‌بایست برایشان سرگرمی درست کرد و مثلاً فوتبال سرگرمی آن‏ها باشد، خواهیم گفت: فوتبال برای این جوان سرگرمی نیست،‌ بلکه ابزار «تبرّز هویّت» است. آرزوی قهرمانی برای او تنها راهی است که می‏تواند او را در جامعه مطرح کند. او در هویّت سیاسی،‌ فرهنگی و اقتصادی تحقیر شده است و ورزش راهی است که او را به هویّت می‌رساند. چنین جوانی بیش از آن‏که ذهنش نسبت به فرمایشات رهبری حساس باشد،‌ نسبت به قهرمان‌هایی که برای او دست‌یافتنی طرح می‏شوند،‌ حساس است.
البته اگر همین فوتبال را در جامعه اروپا (توسعه‌یافته) مدنظر قرار دهیم،‌ می‏بینیم آن‏هایی که می‏توانند از طریق قدرت سرمایه و قدرت فرهنگی آن به هویّت اجتماعی دست پیدا کنند،‌ این وضع را ندارند. آن‏ها یا ساعات بیکاری خود را به عنوان یک تفریح در فوتبال سپری می‏کنند و یا این‏که به عنوان بدن‌سازی در فوتبال حضور پیدا می‏کنند؛ نه این‏که کانال احساس هویتشان باشد.
حال اگر احراز هویّت اجتماعی یک قشر عظیم از جمعیت بوسیله فوتبال شد،‌ آیا اثر منفی آن کم خواهد بود؟ اگر یک چیزی که در یک جامعه‌ای به معنای سرگرمی برای اوقات بیکاری یا بدن‌سازی می‏باشد، در جامعه دیگر برای احراز هویّت اجتماعی طرح شد،‌ طبیعتاً نسبت به نظام، اثر بازدارنده خواهد داشت.
البته خواهند گفت ما برای همه این‏ها اشتغال نداریم و نیروی بی‌کار نیز عامل تخریب شده و به دنبال سرگرمی‌های متبذل خواهد رفت و ورزش ابزار سرگرمی است تا دنبال سرگرمی‌های بد نروند. در پاسخ عرض می‏کنیم: سرگرمی‌های سیاسی، مذهبی که بتواند قدرت این‏ها را افزایش داده و به عنوان یک توان بزرگ سیاسی و یک کارخانه مولّد بکار گیرد،‌ قابل فرض است. به شرط این‏که عرضه و تقاضا بر تعاریف، تنظیمات و تخصیص‌های سیاسی و فرهنگی حکومت نکند.
3/3. بررسی موضوع سوّم توسعه؛ ساختار تمایلات یا نظام ارزشی در دو دستگاه الهی و مادی
1/3/3. تعریف توسعه اخلاق جامعه به تغییر محور اخلاق جامعه و حساسیتها در جهت (حق یا باطل)
بیان شد که یکی از موضوعات توسعه، ساختار تمایلات یا نظام ارزشی یک جامعه است که باید توسعه یابد.
لذا در توسعه می‏خواهیم اخلاق جامعه عوض شود. البته این به معنای عوض شدن محور اخلاق جامعه است. این تغییر اخلاق هم می‏تواند در جهت حق توسعه یابد و هم در جهت باطل.
1/1/3/3- عدم حساسیت در حکومت بر مقیاسهای توسعه سیاسی، فرهنگی، اقتصادی علت توسعه نیافتگی اخلاق اجتماعی جامعه
البته مسلمانی که به این امور التفات ندارد و فحشا و مفاسد غرب را کاملاً از علمش جدا می داند، ‌قطعاً چنین آدمی وقتی مسائل داخل کشور را هم ملاحظه می کند، ‌هرگز روی برنامه و سیاست‌گذاری رهبر برای اداره جامعه، حساس نمی‏شود. ‌این‏که اعتبار اجتماعی چگونه تخصیص پیدا می‏کند و از نظر فرهنگی چه کسی و چه فرهنگی آبرومند است؟ کاری ندارد.
در این صورت این عدم حساسیت یا حساسیت ضعیف، ‌دلیل توسعه‏نیافتگی اخلاق اجتماعی جامعه است، ‌زیرا یکی از ساختارهایی که موضوع توسعه است، ‌ساختار تمایلات یا حساسیت‌ها است و توسعه‏یافتگی ساختار تمایلات که همان نظام اخلاق است به این است که اگر جامعه بر محور خداپرستی باشد، باید بر مقیاس‌های توسعه سیاسی، فرهنگی و اقتصادی آن هم در مقیاس جهانی حکومت پیدا کند.
خوب جامعه‌ای که چنین ویژگی را داشته باشد توسعه‏یافته می‏دانیم. چون این جامعه به جای این‏که دنبال تنوّع در «لذّت جویی» باشد، ‌می‏خواهد تنوّع در خدمت را اصل قرار بدهد. حال اگر جامعه‌ای به یک بلوغی برسد که محور حالاتش عوض بشود، آن گاه (اگر محور خداپرسنی باشد)، ‌آن را در شکل فردی ملاحظه نخواهد کرد، ‌بلکه خداپرستی را در شکل نظام ولایت اجتماعی و در ‌برابر نظام ولایت اجتماعی کفر می بیند، و تمام همّ او اعتلای اسلام خواهد بود. چنین جامعه‌ای که مدام در این فکر است که از نظر موازنه قدرت در چه وضعیتی است،  توسعه‏یافته است.
چنین جامعه‌ای در این فکر است که چگونه دردها، رنج‌ها و مشکلات مردم جهان را می‏توان حل کرد. چگونه می‌توان دنیا را متولی به ولایت (مدیریت) الهی کرده و زبان انتقام و دستگیری آن‏ها بود تا به طرف اسلام بشتابند و قدرت را در زیر سایه پرچم توحید جستجو کنند.
2/3/3. تعریف توسعه اسلامی به برتری اسلام در موازنه جهانی در هر زمان و مکان
حال اگر بخواهیم بگوییم «توسعه» در هر زمان و مکان چیست؟ می‌توان گفت: توسعه در هر زمان و مکانی به این است که در موازنه جهانی، برتری اسلام حفظ شود. یعنی حادثه‌هایی که تغییر مقیاس را در امور سیاسی،  فرهنگی و اقتصادی ایجاد می‌کند، ‌توسط اسلام باشد. به عبارت دیگر اسلام محدث حادثه باشد.
1/2/3/3. توسعه آزادی ها، مبنای نظام ارزشی اسلام در حوزه قدرت سیاسی (بجای دموکراسی) در موازنه جهانی
حال شاید گفته شود که این مطلب به چه وسیله‌ای شناخته می‏شود؟ می‏گوییم هنگامی اسلام در موازنه برنده است که همه حساسیت‌های مردم عالم، در محاوره‌ای که با هم در امور سیاسی دارند، روی توسعه آزادی آن هم بنا به تعریف اسلام باشد، نه روی دموکراسی. یعنی باید پایگاهی که مفاهمه بر روی آن انجام می‌گیرد، پایگاه تعریف شده در دستگاه اسلام بوده و درستی و نادرستی تعریف، به تناسبات توسعه (تکامل) در فرهنگ اسلام بازگشت کند، ‌دقیقاً بر عکس الآن که وقتی می‏خواهیم با کفار صحبت کنیم، ناچاریم مبانی ارزشی آن‏ها (دموکراسی) را بپذیریم. البته وقتی در موضع ضعف هستیم، باید با مجادله «التی هی احسن» از مبانی آن‏ها آغاز کنیم، ‌ولی نباید در این وضعیت بمانیم.
در امور اقتصادی نیز می‌بایست نسبت تأثیر اصلی به دست اسلام باشد. یعنی باید به نحوه‌ای در توزیع قدرت و اعتبار فرهنگی و نسبت تأثیر مادی جلو رفت که دستگاه اسلام مولّد این قدرت‌ها باشد. آن گاه آن‏ها (غرب) مصرف کننده تکنولوژی ما شده و به فکر این خواهند بود که چگونه می‏توانند از تکنولوژی اسلام (که تکنولوژی برتر است) در دستگاه‌های خودشان بهره‏وری کنند. یعنی باید برتری تکنیکی پیدا کرد، ‌اما برتری‌ای که ابزار خدمت باشد، ‌نه ابزار شهوت.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » علیرضا انجم شعاع ( پنج شنبه 93/4/5 :: ساعت 11:38 صبح )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

مکتب سلیمانی در گذر ایام الله تاریخ و الزامات و موانع انتقام سخت
مکتب سلیمانی در گذر ایام الله تاریخ و الزامات و موانع انتقام سخت
مکتب سلیمانی در گذر ایام الله تاریخ و الزامات و موانع انتقام سخت
گزارش نشست علمی انجمن فقه در موضوع: وقف پول از دیدگاه امامیه
خلاصه طرح مطالعاتی استراتژی توسعه صنعتی کشور مسعود نیلی
فلسفه چگونگی اسلامی(6)
فلسفه چگونگی اسلامی(6)
فلسفه چگونگی اسلامی(4)
فلسف چگونگی اسلامی(3)
فلسفه چگونگی اسلامی (2)
فلسفه چگونگی اسلامی(1)
به مناسب هفته افشای حقوق بشر غربی
تبیین و تعمیق مولفه های صنعت موضوعاً براساس فلسفه شدن اسلامی د
جلسه اول سلسله نشست های انقلاب اسلامی- حجت الاسلام صدوق
تعریف سیستم و نگرش سیستمی
[همه عناوین(83)]

>> بازدید امروز: 10
>> بازدید دیروز: 71
>> مجموع بازدیدها: 69578
» درباره من

مهندسی توسعه نظام اجتماعی

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان

» صفحات اختصاصی

» طراح قالب